ناگفته ها

گذری بر زشتی ها و زیبایی های پنهان

ناگفته ها

گذری بر زشتی ها و زیبایی های پنهان

یک دوست خوب!

بالاخره طلسم شکست و تونستم بیام سراغ وبلاگ!

هفته ای که گذشت همراه با یک خبر غم انگیز برای من بود که فکر می کنم نوشتن در موردش بد نباشه. البته اگه بعدا اعتراض نکنید که این مربوط به وبلاگ "اینجا ایران است" هستش و دوباره بگین که چرا ندادی فرشته بنویسه!

سال 1380، با شخصی آشنا شدم به اسم "حسن گلزار". اون، دوست دوستم بود. یک نقاش، فارغ التحصیل رشته نقاشی از دانشگاه هنر و شخصی که هر لحظه بودن با اون سرشار از حرف های قشنگ بود. ایده های متفاوتی داشت و با اون گروه افرادی که تا اسم هنرمند میذارن روشون شروع می کنن به ادعا و خدا رو بنده نیستن زمین تا آسمون تفاوت داشت. اون شبی که به عنوان مهمون اومد خونه مون، تا نصفه های شب نشستم و به حرف هاش گوش دادم. ایده های زیبایی داشت و از حرف هاش خسته نمی شدم. یادمه که حتی تار من رو گرفت و چند تایی مضراب به سیم ها زد....

چند سال گذشت ... تا این که امسال و حدود چند ماه پیش دوباره دیدمش... فهمیدم که در دانشگاه کشور دیگه ای تدریس می کنه و قصد داره که نمایشگاه نقاشی خودش رو بعد از این همه سال بر پا کنه... خیلی تعجب کردم که این همه وقت نمایشگاه نذاشته.... ماه گذشته هم خبر دار شدم که در دانشگاه یزد، مشغول تدریسه و هر هفته میره یزد برای تدریس.

اما متاسفانه هفته گذشته خبر رسید که در حین سفر به یزد،  اتوبوس اون تصادف می کنه و....!

خیلی غیر منتظره و متاثر کننده بود. می دونم که برای خیلی از کسانی که این متن رو می خونن، به نظر خیلی هم ناراحت کننده نمیاد... ولی شاید شده باشه که شما هم کسانی رو دیده باشید، ولو خیلی کوتاه و محدود... اما شخصیت اون ها آنچنان مجذوبتون کرده باشه که خود بخود از از دست دادنشون ناراحت بشین. حسن هم از اون دسته افراد بود.

نمی خوام حالا که از دست دادمش، برم بالای منبر و بگم که رفیق صمیمیش بودم و فلان و بهمان... شاید در زمانی که بود می تونستم یک کمک خیلی کوچیک دوستانه بهش بکنم که مسیر زندگیش رو عوض کنه... ولی قسمت نبود. شاید برای از دست دادن خیلی از دوستان و اقوام که تا حالا از این دنیا رفتن، این قدر ناراحت نشده بودم... حیف شد.

حالا نکته این قصه می دونین چیه؟؟ حسن گلزار به خاطر ایده هاش و سبک نقاشی که داشت در تمام طول این سال ها مشغول کلنجار رفتن با انجمن نقاشان و هنرمندان بود!! چرا ؟ معلومه دیگه: حسن گلزار به دایره اعتقاد داشت و می گفت تمام این دنیا از دایره تشکیل شدن. برای همین هم تمام بوم های نقاشی و کلاژی که کار می کرد، گرد (دایره) بود!

و افسوس که دیگران این رو قبول نداشتن. شنیدم که علت مخالفت این بوده که "تا حالا هر نقاشی کشیده شده روی بوم مستطیل بوده... و نمی تونه بوم گرد باشه!!" این نظرات و اعتقادات سایر اساتید نقاشی ماست. باور می کنین؟! واقعا من نمی دونم وقتی ونگوگ و پیکاسو و سایرین اومدن و ایده ها و سبک های جدید مطرح کردن با اون ها همچین برخوردی شد؟ آیا اگر این استعداد در یک کشور دیگه وجود داشت، همچین برخوردی می شد؟؟ واقعا که اینجا ایران است!

 

در هر صورت یک دوست خوب رو از دست دادم. اگه خواستین سری به نمونه کارهاش بزنین میتونین به سایت خانه هنرمندان یک سری بزنین. در ضمن وبلاگش هم هست که واقعا نمی دونم قراره باز هم بروز بشه یا نه! نمایشگاه کارهای نقاشیش هم ، که در آخرین روزها مشغول رتق و فتق امورش بود و هیچوقت نتونست شاهد بازگشایی اون باشه در کاخ موزه سعدآباد (موزه هنرهای زیبا) و موزه امام علی در حال برگزاریه. بد نیست اگه وقتش تمام نشده یک سری بزنین.

 

روحش شاد...!

نظرات 6 + ارسال نظر
m r l دوشنبه 5 آذر 1386 ساعت 08:16 ب.ظ http://mrl.blogfa.com

سلام
نوشته های جالبی دارید با مطالبی جالب و ریز بینانه که اصولا خیلی ها نمی تونن ببینند و یا ریزه کاریهاش رو درک کنندوبراتون آرزوی موفقیت می کنم.

حسام سه‌شنبه 6 آذر 1386 ساعت 07:37 ق.ظ http://hessamm.blogsky.com/

ببینم حسن گلزار با محمدرضا گلزار نسبتی نداشت؟؟؟
(آخر سوال بی ربط!)

من اسمش رو نمی دونستم اما این چهره رو بارها توی سالن های مختلف خانه هنرمندان دیده بودم و می دونستم که نقاشه.
واقعا هر هنرمندی که از دنیا می ره باید متاسف و متاثر شد. خصوصا که یک هنرمند واقعی باشه نه یه هنربند. چون این روزها خیلی زیادن کسانی که خودشون رو به هنر بند می کنن و ادعاشون به آسمون می رسه.

فرشته سه‌شنبه 6 آذر 1386 ساعت 11:52 ق.ظ http://freshblog.blogsky.com

خواهش میکنم بنده قلم شما رو ندارم...

حسن گلزار یه نوآور بود و ایران ظرفیت این چیزا رو نداره در بیشتر نقاشی هایش از مرگ و تولد حرف میزد ... خیلی سخته که آدم در افتتاحیه اولین نمایشگاه اش مردم به ختم اش برن نه نمایشگاهش...

مینو یکشنبه 11 آذر 1386 ساعت 01:47 ب.ظ

تو شهری که همه آدمها و فکرهاشون زاویه دار و چهارگوشه و برای تمام افکار و ایده های جدید یه قالب تکراری هست که هرچیزی تو این قالب جانشه، تایید نمیشه. یک نفر با فکر دایره ای واقعا عذاب می کشه. به خاطر از دست دادن همچنین دوستی خیلی متاسفم

روحش شاد...

خیلی زیبا بود... ممنون.

فرهاد سه‌شنبه 13 آذر 1386 ساعت 09:17 ق.ظ http://www.rahdari.ir

واقعا ناراحت کننده بود...جاده ی یزد...باید افسوس بخوریم که هنرمندی مثل ایشون با اتوبوس این ور اون ور می رفته و به این راحتی از دست می ره...
روحش شاد

هادی یکشنبه 18 آذر 1386 ساعت 03:13 ب.ظ

حسن گلزارشهری-متولدسال۱۳۴۹دریزدمتولدشدوتحصیلات خودش رادرانجا گذرانددرسال۱۳۷۳دردانشگاه ازادرشته نقاشی ادامه داد تاشاید درانجابتواندایده های خودرابسرانجام برساندامااوغافل بود تادریک مرکزاموزش هنری نیزافرادی نشسته اند تا باتمام ایده های جدید مبارزه کنند امااومبارزه کرد واز تمام ایده های خود تا زمانی که توانست زمانی را برای برگزاری نمایشگاه خود و ارائه اثارش تعیین کنداز پای ننشست وخسته نشد اماافسوس که روز سوم ختم او مصادف بود باروز افتتاحیه...وصد البته جماعت که گذر کردند دران روز وکسی نبود تا... روحش شاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد