ناگفته ها

گذری بر زشتی ها و زیبایی های پنهان

ناگفته ها

گذری بر زشتی ها و زیبایی های پنهان

انتهای فرهنگ همین جاست!

ما کجای فرهنگ هستیم؟

1-       اولش

2-       آخرش

3-       وسطاش

4-       اصلا فرهنگ چیه؟!

 

من جامعه شناس نیستم و تعریف علمی از فرهنگ ندارم. اما یک سری قوانین و فرمول های ساده در ذهن من وجود داره که هر جا به مشکلی برخورد کنم به اون ها رجوع می کنم. این فرمول ها ساخته ذهن من نیست. چیزهاییه که از بچگی به من یاد دادن و گفتن که اگر اون ها رو رعایت کنی خود بخود میشی یک آدم بافرهنگ!

اما چند وقتیه که با فرمول های توی ذهنم درگیرم. و دیگه هر کار می کنم حس می کنم آدم بافرهنگی نیستم. مثلا من می دونم که توی یک جمع خیلی کارها رو نباید کرد، یا اینکه با یک بزرگتر چطوری باید برخورد کرد و یا ده ها رابطه ساده دیگه. خیلی هم منطقی به نظر می رسن. اما نمی فهمم چرا اتفاقاتی که در دور و اطرافم می افته توی این روابط جا نمی گیرن؟! شاید وقتش رسیده که فرمول ها رو Update کنم. شاید احتیاج به سرویس پک دارن!!!!

از وقتی بچه بودم به من یاد دادن که هر کس برای تو کار خوبی انجام داد ازش تشکر کن. اما هر وقت این کار رو کردم جواب عکس گرفتم!! مثلا یکبار کاری که خیلی برام انجامش سخت و دشوار بود رو برای یکی از دوستان انجام دادم... مشکلش برطرف شد ... اما دریغ از یک تشکر خشک و خالی. حتی بعدا زیر آبم رو زد!! هر وقت با یکی صادق بودم و رو راست حرف زدم، از حرفام سوء استفاده کرد... خیلی وقت ها به خاطر دیگران از خواسته ها خودم گذشتم... اما دیگران در مقابل حاضر به این کار نشدن!

واقعا همه جای دنیا همینطوریه؟ کمک کردن یک وظیفه است یا یک لطف؟ کم فروشی یکی از مفروضات ابتدایی هر کاریه؟ خودخواهی مقدم بر دیگر خواهیه؟ به خدا دارم گیج می شم... اگه در همه جای دنیا این اصول وجود داره پس چرا هیچ کجا مثل ما اینقدر نابسامانی ندارن؟ چرا در بقیه کشورها همه کمک کردن به دیگران رو یک وظیفه می دونن و سعی می کنن از هم سبقت بگیرن و برای این کارشون هم انتظار هیچ تشکری ندارن(!) اما در همه جای این کشور متمدن برای حقوق اولیه هم باید پول بدی؟ برای این که یک کارگر کار اصلی که بهش محول شده رو انجام بده، باید پول اضافی بدی! به عبارتی "هر چقدر پول بدی همون قدر آش می خوری"!

این ها به نظر من فرمول های پیچیده زندگی هستن!! اما دریغ که فرمول های ساده ترش هم دیگه درست کار نمی کنه. قانون هایی مثل راستگویی، کمک، دوستی، احترام و هزاران هزار قانون اولیه!

روزمره های زندگی همه از دروغ و کلک و دزدی پر شده. تاکسی، خیابون، محل کار، مغازه ها.... انگار یک مسابقه توی این جامعه در جریانه که هر کی در پایان روز تعداد حقه بازی هاش و دروغ هاش بیشتر بشه میره مرحله بعد!! هر کسی برای خودش یک تعریف از فرهنگ داره: یکی میگه من توی تاکسی با موبایلم بلند صحبت میکنم، چون اینطوری راحت ترم! هر کی هم خوشش نیومد، به .....! اون یکی با کمال پررویی از کوجکترین فضای ممکن استفاده می کنه و با ماشین می پیچه جلوی تو که توی خط خودت حرکت می کنی! توی دلش هم میگه: ایول، ...ش کردم! یک دیگه میره جلوی صف و با هزار ننه غریبم بازی کارش رو خارج از نوبت راه میندازه... بعدش با افتخار برای همه تعریف می کنه که دیدین چقدر تیزم! به کسی که بین خطوط رانندگی می کنه میگن "پپه". به کسی که سرعت مجاز داره میگن "یول". به اونی که توی صف می ایسته میگن "گاگول"

 

این ها شده پایه های فرهنگ ما! بعد همین انسان های فهیم، وقتی یک فیلم مثل الکساندر و یا سیصد براشون می سازن، دادشون می ره هوا که آی فرهنگ ما رو دارن زیر سوال می برن. واقعا چقدر فرهنگ ما که 3000 سال تاریخ داریم از فرهنگ کشوری که فقط 700 سال تاریخ داره، جلوتره؟

بیاین با خودمون رو راست باشیم. لازم هم نیست به کسی بگیم... از خودمون بپرسیم " من با فرهنگم؟" فقط فراموش نکنیم که تعریف صحیح فرهنگ یک تعریف جهانیه و مختص ما ایرانی ها نیست. تازه اون وقته که می تونیم بگیم چقدر تا ابتدای فرهنگ فاصله داریم...!

نظرات 7 + ارسال نظر
فرشته دوشنبه 10 دی 1386 ساعت 12:54 ق.ظ http://freshblog.blogsky.com

من فرهنگ ایرانی و اسلامی رو زمانی که در دبستان خانوم رحیمی معلم قرآن به ظاهر متدین، خداجو، مومن، یک روز نمازش ترک نمیشد یاد گرفتم زمانی که این خانوم کتاب کهنه دینی و قرآن بچه های سال پیش را با ما ۱۵۰ ریال حساب کرد اون هم کتاب کهنه ای که پشت جلدش زده بود رایگان. یا معلم بهداشت دوران دبستان که من هروقت میرفتم پیشش گریه میکردم چون دهنش فوق العاده بو میداد و من خیلی بدم می آمد...فرهنگ یعنی این!!!
خاطرات دوران دبستان ام را هیچ وقت فراموش نمیکنم چون اولین جایی بود که من وارد یک اجتماع عظیم شدم و باید یاد میگرفتم که چگون با مردم رفتار کنم .
۱. به نظر من که در دوران کودکی به کودکان نباید سخت گرفت بلکه خودشون که پا به جامعه پر از هرج و مرج ایران که بگذارند میفهمند که دنیا دست کیه و سرخورده نمیشن.
۲.شما هم چند وقت بیشتر اینجا نیستی...
۳.اینجا ایران است(-:

ببینم.... تو مدرسه میرفتی سختی کار هم می گرفتی؟!؟!؟

حسام دوشنبه 10 دی 1386 ساعت 08:01 ق.ظ http://hessamm.blogsky.com

پس خبر نداری آقا چی فرمودن: کشور ما نیاز به یک مهندسی فرهنگی داره.

تا جایی که من می دونم فرهنگ مجموعه ای هست از باورها، اعتقادات، رسوم و افکار در طی قرون متمادی شکل می گیره.
از طرف دیگه مهندسی یعنی ایجاد کردن، ساختن.
حالا چطور می شه یک شبه فرهنگ رو ساخت و ایجاد کرد چیزیه که تنها از نماینده خدا روی زمین برمیاد!

من هم قبول دارم که یک شبه می شه خیلی چیزها ساخت!!! اما نمی دونم فرهنگ هم جزوشه یا نه؟!؟!

در ضمن کدوم آقا؟

فرهاد دوشنبه 10 دی 1386 ساعت 12:56 ب.ظ http://www.rahdari.ir

به اعتقاد قوی بنده فرهنگ رو نمی شه ساخت مگر با سیستم... مشکل ما این نیست که فرهنگ داشتیم یا نداشتیم..مشکل اینه که سیستماتیک رفتار نمی کنیم...یادت باشه اگه زمانی عددی شدی و خواستی فرهنگی رو ایجاد کنی (مثلا همین تو صف ایستادن ساده) باید براش یک سیستم متناسب تعریف کنی که کسی نزنه تو صف...با دستور و پند و امر و نهی هم غیر ممکنه درست شه...

اگه مردی یک سیستم برای صف شیر رایانه ای بنویس!!!

در ضمن مشکل ما اینجاست که سیستم ها رو بر پایه خواست های خودمون می نویسیم. و به هیچ وجه حاضر نیستیم از خواست ها مون بگذریم.

فیروزه سه‌شنبه 11 دی 1386 ساعت 02:39 ب.ظ

نمی دونم چه بلایی سر ما ایرانیها اومده که اوضاع اینجوری شده دقیقا انگار یه مسابقه راه افتاده و برای رفتن به مرحله باید باید همین کارهایی که گفتی رو انجام بدی من همیشه فکر می کردم که حکومت می تونه نقش مهمی در اخلاق و فرهنگ مردم داشته باشه ولی عمق این نقش رو تازه تو این چند سال اخیر دارم درک می کنم من یکی که ظاهرا فقط می تونم تاسف بخورم چون کار دیگه ای از دستم نمی اد!!

هادی دوشنبه 17 دی 1386 ساعت 02:45 ب.ظ

سام علیک داش . اول بنال ای که میگی باکدوم ف مینفشتن که ادعا داری ما ادم های بی کلاسی هستیم همی که میگی چیه فرنگیس رو میگم باید بیاد جلوی ما لنگ پهن کنه چون داداشا وابجی های هم ولایتی سرجم کلوهم سرتا پای ایرونو میگم همه ادمای با فرهنگی هستیم گوگول پپه یول اخ قربون این الفاظ بشم بهتر ازتهاجم لغات اونور بحری هاست تازه به شما چه کی را اول صف میکنن کی رااخر صف یا کی زودتر می پیچه توش یا شاید هم از شما اجازه نستونده که کی زودتر بره رو خط وسط...تازه هنوز از این بندرچی نکشیدی بیرون همی بروبچه های ایرونو بی فرهنگ کردی داش .از اینها بگذریم سعی کن یکم با فرهنگ بشی همین خودت خدا وکیلی مامیت چند دفعه زده پشته دستت که جلوی مهمون دست به شیرینی ها نزنی اما تو باز همون ناخونتو اخر کردی تو شیرینی ها حالا یکی میاد میکنه تو صف واست گرون تموم میشه مامشکلمون ریشه ایه داشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.......

یک کم چاشنی مشهدی قاطیش می کردی.... حضش بیشتر میشد!

فرشته یکشنبه 23 دی 1386 ساعت 02:43 ب.ظ http://freshblog.blogsky.com

تنبل خان یه پست بذار من از ۱۰ تا حالا ۸ تا پست گذاشتم

من به Quantity فکر نمی کنم. برای من Quality مهمه!!!! یه دونه میذارم..... تا باز تو ۱۰ تا بذاری!

Anti Dictatorship پنج‌شنبه 17 بهمن 1387 ساعت 03:39 ب.ظ http://www.anti-dictatorship.blogfa.com

سلام آقا احسان .
مطلب قدیمی هست ولی من می خواستم بگم که ...
یه جورایی این موضوع به یه پست دیگتون هم مربوط میشه همون که از مهاجرت گفته بودید که خیلی ها به همین بودن راضی هستن.
دلایلی که میشه برای اینها پیدا کرد یکیش تنبل بودن هست دومیش اینه که همیشه منتظریم یه نفر بهمون بگه چکار کنیم و تا مجبور نباشیم اون کارو نمی کنیم حتی اگر به نفعمون باشه. و آخریش این که "اینجا ایران است".
---------
با پیوندهات خیلی حال کردم (حسام بیگ و فرهادالدوله و ...)
موفق باشید/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد