ناگفته ها

گذری بر زشتی ها و زیبایی های پنهان

ناگفته ها

گذری بر زشتی ها و زیبایی های پنهان

هنرمندان ایرانی (۱)

از سال 1378 بود که به طور جدی درگیر موسیقی شدم. علاقه خیلی زیاد من به موسیقی سنتی، که شاید بشه به اون به یک دید موروثی در خانوادمون نگاه کرد، باعث شد تا در اولین فرصتی که بدست اوردم با کمک ساز پدربزرگم (خدا بیامرزدش) آموزش تار رو شروع کنم. از اون سال تا به الان که حدود 10 سال میگذره با خیلی افراد اعم از نوازنده، خواننده، سازنده و ... روبرو شدم. قطعات زیادی زدم و شنیدم. چون یکی از رموز موفقیت در موسیقی شنیدن قطعات ساخته شده دیگرانه. اگر چه به خاطر سربازی و ازدواج وقفه هایی در طول این مدت در روال اموزشی افتاد اما نتیجه اون در کل برام مثبت بوده و خیلی خوشحالم که از وقتم استفاده کردم.

مطمئنا همون طور که در مورد مدیرانی که باهشون کار می کردم نوشتم‌ (و خواهم نوشت)، در مورد اساتید موسیقی که باهشون کار کردم هم می نویسم. اما امروز قصد دارم در مورد شخصی صحبت کنم که اگر چه به من ساز زدن یاد نداد، اما چیزهایی از ایشون یاد گرفتم که کمتر کسی در این وضعیت نابسامان موسیقی می تونه بدست بیاره و همه این ها به یک دلیل بود: روشنفکری!

اولین بار که میخواستم پوست و پرده تار پدربزرگم رو عوض کنم، یکی از اساتیدم شخصی رو به من معرفی کرد به اسم "کیومرث بزرگی". یک کارگاه تار و سه تار سازی در بالای پونک. 

از اون سال که اگه اشتباه نکنم سال 1380 بود، تا به الان یک رابطه دوستانه و بسیار صمیمی با این استاد باعث شده تا من از کوچکترین فرصت استفاده کنم و به هر بهونه ای برم کارگاه ایشون. یک بنده خدایی به من میگفت: "حس دم (نفس) اساتید در هر رشته ای، به آدم خیلی از چیزها رو یاد میده" و الان میفهمم که چقدر این حرف درسته.

استاد بزرگی، بر خلاف بسیاری از سازندگان و دست اندرکاران موسیقی که به دلایل بسیار زیادی، مثل خراب شدن شرایط جامعه، عدم توجه به موسیقی، کاهش درآمد و ... حاضر به انتقال دانش خود به دیگران نمی باشند، خیلی چیزها رو در صورت سوال کردن جواب میده و این چیزیه که در این دور و زمونه کمتر پیدا میشه. با بودن در کارگاه این استاد، خیلی از چیزها رو میشه دید و حس کرد و شاید برای همینه که وقتی به یک تار و یا سه تار خوش صدا، خوش هیبت و خلاصه دلنشین بر میخوری، می تونی حس کنی که سازنده اون از چه خصوصیات اخلاقی برخوردار بوده. خیلی از سازندگان هنوز هم معتقدند که برای ساخت سازهای ایرانی، باید از ابزارهای دستی استفاده کرد، در حالیکه خیلی ها هم فقط برای کسب درآمد بیشتر و این که بتونن سریعتر یک ساز رو آماده کنن از ابزار های جدید مانند CNC‌استفاده می کنند و حاصل چکش و مغار چند روزه رو در کمتر از یک ساعت خلاصه میکنن. 

جالبه که بدونین چوبی که برای ساخت یک کاسه تار استفاده می شه بعضا بیشتر از 10 سال در گوشه انبار بوده تا کاملا خشک بشه. خوشبختانه برای ساخت ساز هم الگوهای مشخصی وجود داره که در یک دید میشه به کیفیت ساخت ساز پی برد. اما صدایی که از ساز در میآد دنیای دیگه ای داره که از دست هر سازنده ای بر نمیاد.

  

هدف من از نوشتن این مطلب، اگرچه خیلی کوتاه بود، یادآوری از ایشون و ادای دین به خاطر تمام چیزهایی بود که به من یاد دادن. چیزهایی که دید من و فکر من رو نسبت به موسیقی و سازی که در دست می گیرم، عوض کرد. شاید اگه یک روزی اطلاعات کافی در این زمینه پیدا کردم برای اونهایی که علاقه مند هستن بنویسم.