از سال 1378 بود که به طور جدی درگیر موسیقی شدم. علاقه خیلی زیاد من به موسیقی سنتی، که شاید بشه به اون به یک دید موروثی در خانوادمون نگاه کرد، باعث شد تا در اولین فرصتی که بدست اوردم با کمک ساز پدربزرگم (خدا بیامرزدش) آموزش تار رو شروع کنم. از اون سال تا به الان که حدود 10 سال میگذره با خیلی افراد اعم از نوازنده، خواننده، سازنده و ... روبرو شدم. قطعات زیادی زدم و شنیدم. چون یکی از رموز موفقیت در موسیقی شنیدن قطعات ساخته شده دیگرانه. اگر چه به خاطر سربازی و ازدواج وقفه هایی در طول این مدت در روال اموزشی افتاد اما نتیجه اون در کل برام مثبت بوده و خیلی خوشحالم که از وقتم استفاده کردم.
مطمئنا همون طور که در مورد مدیرانی که باهشون کار می کردم نوشتم (و خواهم نوشت)، در مورد اساتید موسیقی که باهشون کار کردم هم می نویسم. اما امروز قصد دارم در مورد شخصی صحبت کنم که اگر چه به من ساز زدن یاد نداد، اما چیزهایی از ایشون یاد گرفتم که کمتر کسی در این وضعیت نابسامان موسیقی می تونه بدست بیاره و همه این ها به یک دلیل بود: روشنفکری!
اولین بار که میخواستم پوست و پرده تار پدربزرگم رو عوض کنم، یکی از اساتیدم شخصی رو به من معرفی کرد به اسم "کیومرث بزرگی". یک کارگاه تار و سه تار سازی در بالای پونک.
از اون سال که اگه اشتباه نکنم سال 1380 بود، تا به الان یک رابطه دوستانه و بسیار صمیمی با این استاد باعث شده تا من از کوچکترین فرصت استفاده کنم و به هر بهونه ای برم کارگاه ایشون. یک بنده خدایی به من میگفت: "حس دم (نفس) اساتید در هر رشته ای، به آدم خیلی از چیزها رو یاد میده" و الان میفهمم که چقدر این حرف درسته.
استاد بزرگی، بر خلاف بسیاری از سازندگان و دست اندرکاران موسیقی که به دلایل بسیار زیادی، مثل خراب شدن شرایط جامعه، عدم توجه به موسیقی، کاهش درآمد و ... حاضر به انتقال دانش خود به دیگران نمی باشند، خیلی چیزها رو در صورت سوال کردن جواب میده و این چیزیه که در این دور و زمونه کمتر پیدا میشه. با بودن در کارگاه این استاد، خیلی از چیزها رو میشه دید و حس کرد و شاید برای همینه که وقتی به یک تار و یا سه تار خوش صدا، خوش هیبت و خلاصه دلنشین بر میخوری، می تونی حس کنی که سازنده اون از چه خصوصیات اخلاقی برخوردار بوده. خیلی از سازندگان هنوز هم معتقدند که برای ساخت سازهای ایرانی، باید از ابزارهای دستی استفاده کرد، در حالیکه خیلی ها هم فقط برای کسب درآمد بیشتر و این که بتونن سریعتر یک ساز رو آماده کنن از ابزار های جدید مانند CNCاستفاده می کنند و حاصل چکش و مغار چند روزه رو در کمتر از یک ساعت خلاصه میکنن.
جالبه که بدونین چوبی که برای ساخت یک کاسه تار استفاده می شه بعضا بیشتر از 10 سال در گوشه انبار بوده تا کاملا خشک بشه. خوشبختانه برای ساخت ساز هم الگوهای مشخصی وجود داره که در یک دید میشه به کیفیت ساخت ساز پی برد. اما صدایی که از ساز در میآد دنیای دیگه ای داره که از دست هر سازنده ای بر نمیاد.
هدف من از نوشتن این مطلب، اگرچه خیلی کوتاه بود، یادآوری از ایشون و ادای دین به خاطر تمام چیزهایی بود که به من یاد دادن. چیزهایی که دید من و فکر من رو نسبت به موسیقی و سازی که در دست می گیرم، عوض کرد. شاید اگه یک روزی اطلاعات کافی در این زمینه پیدا کردم برای اونهایی که علاقه مند هستن بنویسم.
احسان چقدر خوب شد دوباره نوشتی.)
به نظر من تو یه جاهایی مثل ایران برای اینکه از یه چیز یا کاری واقعا لذت ببری یعنی یا منطبق با استعداد و نیازت باشه و یا به هر دلیل دیگری واقعا ارضا ت کنه دو حالت وجود داره :
یکی اینکه تو خانواده ای به دنیا بیای که قبلا یک نفری از اجدادت یه ژنی از شما رو کشف کرده باشه . مثلا پدر یا پدر بزرگ. و اون ژن و خصوصیت رو پرورش داده باشه و بععععد رسیده باشه به شما. شما هم کافیه یه روز صبح از خواب بیدار شی و احساس کنی یه چیزی تو دستات کمه ! بعد ساز پدر بزرگ رو تو انبار میبینی و میگیری دستت و شروع میشه !
من به شدت با این حرفل مخالفم که میگه از فضل پدر تو را چه حاصل ! حالا این یه جنبش بود. ممکنه پدر بزرگ شما یه تاجر بزرگ بوده و بععععد رسیده به شما و الان همون پول ارضات میکنه و یا .....
یک حالت دیگه شانسه ! یعنی یه روز صبح که از خواب بلند میشی وقتی میخوای صورتت رو بشوری یه نیگاه به دستات میکنی و احساس خاصی بهشون نداری. بعد یه روز دیگه یه دوست یا یه اتفاق یا... تو رو میبره به یه کارگاه ساخت ساز سه تار. دوباره دستات رو نگاه میکنی و میبینی چقدر شبیه دست اون استادس. و بعد شروع میشه !
فقط خوش به حال اوناییکه یه روزی موسیقی براشون شروع میشه ! برای من که همیشه موسیقی یه معمای بزرگ بوده !
هیچوقت جرات نکردم برم سمتش و اون دو تا حالت بالا هم برام پیش نیومده !
خیلی دوست دارم احساست رو از موسیقی و چیزهاییکه از اون بدست اوردی یا از دست دادی رو بنویسی.
این که همه چیز ارثیه صد درصد درست نیست. من کسانی رو دیدم که پدرشون یک هنرمند یا متخصص بزرگ بوده اما فرزندانش هیچ بویی نبرده بودند. می خوام بگم بیشتر به نحوه جهت دهی استعدادها برمی گرده.
در مورد شروع کردن موسیقی هم حرفت رو قبول دارم یک کم سخته اما مثل اعتیاده. اگه به اون ساز و یا رشته ای که میخوای دست پیدا کنی ول کردنش محاله و هر روز بیشتر در اون غرق می شی. فراموش هم نکن که موسیقی اگه حرفه ای باشه مثل خیلی از رشته های ورزشی ممکنه تمام زندگیت رو ازت بگیره.
ایشالله یک روز در مورد حسم از موسیقی هم میگم.
در مورد آقای بزرگی باید بگم که ایشون فرد سرشناسی در موسیقی هستن و تارهایی هم که می سازن در رده تارهای باکیفیت ایرانی هستن... من با ایشون برخورد داشتم و فرد بسیار متشخصی هستن...
خانواده من در زمینه موسیقی خیلی فعالن وقتی من بچه بودم با صدای نی پدربزرگم می خوابیدم و با صدای آکاردئون بلند میشدم در خانواده هر کسی برای نواختن یه سازی داره اگر موسیقی ژنی نبود حتما اکتسابی بود.من خودم هم کم و بیش توی موسیقی ایرانی بودم و با افراد این رشته سر و کار داشتم. متاسفانه باید بگم افرادی مثل استاد بزرگی خیلی کمن و باید قدرشون رو دونست.
در مورد احسان هم باید بگم که ایشون روزی ۲ الی ۳ ساعت بطور حرفه ای تار می زنه و خیلی هم استادانه صدای سازش طرف مقابل رو جذب می کنه... درسته که من هر شب دارم صدای تارش رو میشنوم اما هر شب برام یه تازگی داره مخصوصا وقتی آهنگهای مخصوص منو می زنه ((-;
باید بگم یک نوازنده هر وقت میزنه با خودش میگه بد زدم! هنوز خوب نیست! اگر چه به گوش خیلی ها زیبا به نظر می رسه. شاید هم همین
علت اعتیاد به موسیقی باشه!
اما در مورد تو: امیدوارم یک روز به موسیقی برگردی! منتظرم
من تعریف استاد بزرگی را قبلا از احسان شنیده بودم (هر چند نشد که بریم پیشش)باید آدمی، با دل بزرگ باشه،
در مورد احسان هم، تار زدنش محشره و فکر می کنم هر کی شنیده حال کرده.
ما مخلصیم آقا!
نمیدونم توی این فصل هندونه (اون هم توی لندن) از کجا گیر آوردی تحویل ما میدی!؟!؟
اما در هرصورت ممنون و لطف داری.
پارسال برای اولین بار خونه یکی از دوستان سه تار دستم گرفتم. احساس خوبی بود چند تا عکس هم گرفتیم. فکر کنم اگر ادامه میدادم یه چیزی میشد. :-)
خوب شد ادامه ندادی... وگرنه الان موسیقی تعطیل شده بود!
بهزادجان با این حرفها مایوس نشو .
مطمئن باش دنیای موسیقی همیشه در انتظار ظهور تو خواهد ماند.
عجل الله تعالی فرجه الشریف!!!
من فکر می کنم استیل بهزاد به گیتار برقی بیشتر می خوره.
احسان بابا من هر چی سر میزنم یه پست جدید بخونم می بینم نیست چه می کنی؟
بهزاد فقط استیلش به سینی استیل میخوره...گهگاهی هم به میکرو ۸۰۸۵
حتما می نویسم. مرسی که سر میزنی.
بهزاد باید تاس بزنه از نوع هندیش .... باید بگم تاس یه ساز کوبه ایه که در جهان بیشتز از انگشتان دست نوازنده حرفه ایش رو نداریم ....
بهتره بهزاد رو هول نکنیم! بذاریم خودش تصمیم بگیره!
سلام
من می خواستم از آقای بزرگی یه تار بخرم اسم ایشون رو سرچ کردم به وبلاگ شما برخوردم اگه ممکنه من رو راهنمایی کنید راجع به قیمت و همینطور در مورد مهر های دیگه مثل عباسی- میر جلالی - برزی و اساتید دیگه که تار های با کیفیت می سازند در ضمن من ۵ سالی هست تار کار می کنم و علاقه مند هستم اما نه به صورت اکادمیک و حرفه ایی فرصت کلاس رفتن رو پیدا نکردم تا از محضر اساتید این رشته بهره بگیرم
ممنون از مطالب مفیدتون
بی صبرانه منتظر راهنمایی های شما هستم
دوست عزیز، اقای بزرگی دیگه در ایران نیستن و روی فیس بوک میتونین ایشونو پیدا کنین. به اسم کیومرث بزرگی.
اما در مورد سازهای دیگه من میتونم شماره استادم رو در ایران بدم بهتون که کمکتون کنن.
لطفا یه ایمیل به ethan.ferdosi@gmail.com بزنین تا شماره موبایل رو بدم خدمتتون.