ناگفته ها

گذری بر زشتی ها و زیبایی های پنهان

ناگفته ها

گذری بر زشتی ها و زیبایی های پنهان

دهقان فداکار!

نمی دونم اسمشو چی میخواین بذارین. ولی اول مطلب زیر رو که توی روزنامه نوشته بود بخونین. خلاصه داستان اینه که یک نفر 3۵ سال بصورت داوطلب و البته بدون حقوق در یک بیمارستان کار کرده و حالا هم ازش دولت تقدیر کرده. تازه میخواد ادامه هم بده: (اگه عکسش نیومد لینکش اینجاست)

نه خدا وکیلی الان تو ایران میشه همچین آدمی رو پیدا کرد؟ واقعا اگه سراغ دارین بگین. اگه هم یه بنده خدایی پیدا بشه که یه مدت داوطلبی و برای رضای خدا کار کنه آخرش میگن حتما دنبال یه چیزی بوده یا از یه جایی بهش یک سود رسیده. اگه هم آخر آخرش یکی واقعا جزء امت جان بر کف باشه و این کار رو بکنه  کیه که بیاد ازش تقدیر کنه. طفلک تو فقر و فلاکت میمیره!!

این مثال نمونه بارزی از "مردمان سرد و بی احساس" کشور های بیگانه است!!

چه جوری "نه" بگیم!

هر چی میخوام از فکر ایران بیام بیرون نمیشه... ناخودآگاه مجبور می شی مقایسه کنی و اونوقته که یک موضوع برای وبلاگت در میاد.

از وقتی یادمه هیچ کسی نبوده که ازش یک چیزی رو بخوام و اگه نمی تونه و یا نمیخواد مستقیم توی صورتم بگه نه! روش های مختلف رو ما ایرانی ها به کار می بندیم تا بتونیم نه رو به شکل غیر واضح ادا کنیم. اگه هم خیلی سخت باشه برامون ناچارا بعله رو میگیم که از مهلکه نجات پیدا کنیم. بعدش می شینیم می زنیم توی سرمون که ای داد بیداد چه غلطی کردم. خلاصه برای خودمون ماجرا می سازیم. نمونه می خواین؟ مرد هزار چهره!

یادمه یکبار احتیاج شدید به پول داشتم. به همه در زدم و چون خیلی فوری بود نشد. یکی اومد بهم گفت آقا من دارم ها اگه نشد تعارف نکن. بگو. گفتم باشه!! ایول به مرامت. آخرش که جور نشد، مجبور شدم بهش بگم اگه میتونی بده. گفت باشه.... یک ربع نکشید که بهم زنگ زد گفت من خبر نداشتم... پولم رو یکی دیگه خرج کرده!!! یکی نبود بگه بابا من که اصلا توقعی از تو نداشتم. اومدی تریپ بیای ... گند زدی. وقتی کاری از دستت برنمی آد دیگه چرا میگی.

یکبار دیگه برای یکی کار می کردم که به اصطلاح خودش دکتر بود. گفت چقدر می خوای ماهیانه؟ گفتم فلان قدر! گفت اوکی!! برو دارمت. ما هم شاد و خوشحال که داریم نون بازومون رو می خوریم شروع کردیم تلاش کردن. یک ماه گذشت خبری نشد.... ماه دوم هم هیچی... بعد خبرش اومد که بابا طرف همون اول ورشکست شده بوده!!! اصلا پول نداشته. تازه اینکه اصلا با اون رقمی که من گفته بودم موافق نبوده!! میخواسته ببینه من به اصطلاح خودش "دندون گرد" هستم یا نه! خلاصه اش کنم... هنوزه که هنوزه دارم دنبال پولم میدوم. طرف هم همه سفرهای خارجیش رو میره و حالش رو می کنه به ما که میرسه میگه به خدا ندارم!!! یکی نیست بگه آخه....!

هر دفعه با دوستامون میرفتیم بیرون می خواستیم شامی، بستنی چیزی بخوریم همه می گفتن بریم! وقتی میرسیدیم اونجا می دیدیم کم کم دارن پچ پچ می کنن.. معلوم میشد که اصلا موافق نیستن. وقتی به یکی می گفتم فلان چیز رو برام میاری میگفت آره داداش قربونتم. چیز دیگه هم میخوای بگو. یک ماه میگذشت خبری نمی شد... هر دفعه هم یک بهانه ای چیزی...

نمی دونم چرا با خودمون تعارف داریم. یک بزرگی به من گفت: آدمی که خیر و صلاح خودش رو نمی دونه، بدرد رفاقت نمی خوره. و چقدر درست می گفت. اگه کسی به فکر خودش نیست و جرات نه گفتن نداره، نه تنها به خودش ضرر می زنه، بلکه دیگران رو هم درگیر می کنه. شاید اسم این رو بشه گذاشت "رو در وایسی"! همون چیزی که همیشه و همه جا با ایرانی هاست. اما این خارجی های کافر ندارن. خیلی راحت بهت می گن نه! و این براشون بی احترامی نیست. برای همین هم هست که هر کی پاشو از ایران بیرون میذاره، به اولین چیزی که فکر می کنه فرار کردن از جمع ایرانی هاست... بعدش هم پیدا کردن دوست خارجی.

 

یاد بگیریم چه جوری نه بگیم. به اعتقاد من،نه گفتن بی احترامی نیست. ارزش قائل شدن برای طرف مقابلمونه.