ناگفته ها

گذری بر زشتی ها و زیبایی های پنهان

ناگفته ها

گذری بر زشتی ها و زیبایی های پنهان

شکواییه!!

حدود 2 سال پیش وقتی اولین سری از مدیران موفق ایرانی رو شروع کردم، تصور نمی کردم اینقدر مباحث کش دار بشه... اما شد! اولین پست در مورد شرکت ناظر فرزان و مدیر اون، به اسم جاوید بندرچی بود که هنوزه که هنوزه دوستان میان و نظرات رو میذارن. بعضی های موافق و بعضی ها مخالف. چند روز پیش بود که یک نامه بلند بالا از جاوید بندرچی دریافت کردم که تمام نظرات خودش رو در مورد تمام نظراتی که تا حالا داده شده، به صورت مبسوط و کامل توضیح داده و من هم متن اونو گذاشتم اینجا که هر کسی دوست داشت بره بخونه. اینجوری بعدا متهم به سانسور نمی شم! اما لازمه جوابیه خودم رو به این نامه همین الان بدم که بعدا شلوغ میشه، میگن تو طرفداری کردی و خلاصه حرف در میاد توش.

جناب بندرچی، 

۱- من بارها گفتم و همین الان هم میگم که سعی ندارم در نظرات دیگران تحریفی انجام بدم و اونها رو تایید نکنم. حتی اگه مخالف خود من بودن و خیلی برام قشنگ نبودن. نمونه اش هم هست میتونین برین ببینین. چون اگه من هم سانسور کنم هیچ فرقی با صدا و سیما ندارم و باید برم تبلیغ چیتوز بکنم. فقط فحش های خیلی زشت ناموسی رو حذف کردم (و تعداد کمی از اسامی که از من خواسته شده بود تا منتشر نشه). بنابر این چه در مورد این پست و چه پست های دیگه، هر چی بوده و برام اومده نوشته شده. میخواد خوشتون بیاد یا نیاد.

2- من این مطلب رو در مورد مدیران نوشتم ( و باز هم می نویسم‌)‌ چرا که خیلی جاها حرفامو نزدم، تعریف نکردم و یا حتی اگه میخواستم فحش بدم ندادم. یا خجالت می کشیدم، یا شرایط ایجاب می کرده. بنابر این اینجا بهترین جا بود برای اینکه حرفمو بزنم. به همین ترتیب دیگران هم اومدن و حرف زدن. بیشترشون رو نمی شناسم و خیلی مشتاق هستم با این نظراتی که نوشتن باهاشون آشنا بشم. و این دلیل بر این نمیشه که چون دوست من بودن من یارگیری کردم و اینجا هم شده پاتوق مخالفان! هر کی نظر موافق داره میتونه بیاد بده. واقعا اگه اون 300 نفری که به خاطر مدیریت خوب شما دارای شغل شدن در جریان باشن، مطمئن باشین میان اینجا ازتون دفاع می کنن. هرچند که من مطمئنم کسی دیگه نیست که ندونه در مورد شما اینجا چی نوشته شده. بیشترین تعداد ارسال به مدیران موفق ایرانی 1، از طریق گوگل، جستجوی نام شما و از طریق یک ISP‌مشخص بوده که اون هم از مجموعه فعلی ناظر فرزانه. پس همه خوب میدونن چه خبره... صبر کنین شاید بالاخره یکی اومد نظر موافق داد.

3- وبلاگ نوشتن نه روشنفکری میخواد نه کارشناسی. اینجا نوشته های دل منه. خیلی وقت ها کارشناسی نیست، دوستام میان میزنن تو ذوقم و میگن مزخرف نوشتی. اگه این مطالبی هم که در مورد شما نوشتم ( و دیگران نوشتن) هم مزخرفه، بذارین بقیه بیان ببینیم چی میگن؟!

4-‌ حالا خوبه که من به شخصه در مورد چیزهایی که از شما یاد گرفتم نوشتم، فکر نمی کنم خیلی یکطرفه به قاضی رفته باشم. نظر دیگران هم برای خودشون محترمه. بیان دفاع کنن.

5- پسر شما اگه تمام این استدلال های منطقی شما رو بخونه، خودش تشخیص میده که پدرش اون چیزی که دیگران میگن هست یا نه.

6- من هرجا رفتم کار کردم، بدون خاله زنک بازی بوده و کارم رو انجام دادم، پولم رو گرفتم و تمام. حوصله حاشیه هم نداشتم. آخرین باری هم که به اصطلاح "به دعوت" شرکت اومدم بهتون مشاوره بدم، به خاطر این بود که میدونستم شما در اون پروژه نیستین. اما غافل از این که این اخلاق بین همه مدیران اون شرکت سرایت کرده و ترجیح میدن به جای این که پروژه شون انجام بشه مثل بقالی چونه بزنن.

اما آخر مطلب،

خیلی ها بودن که کار مهندسی و کارشناسی کردن، اما اینقدر ادعای بزرگی نکردن. اگه واقعا اینقدر شاهکار کردین، مثل خیلی های دیگه حداقل یه وبلاگ راه بندازین یا یه کتاب بنویسین. حداقل تجربیاتتون متنقل میشه و دیگران راه شما رو ادامه میدن. خدا رو شکر که از اون اولی که کار مجموعه شما شروع شد، من توی اون مجموعه بودم. کم زحمت نکشیدین تا بقول خودتون به اینجا رسوندین. اما فراموش نکنین که تنهایی این کارها رو انجام ندادین و تمام این اشخاصی که الان اسناد گناهکاریشونو میکشین بیرون، همپای شما زحمت کشیدن. من افتخارم اینه که یک پروژه بزرگ توی شرکت ایران سیستم با 10 نفر طراح و برنامه نویس انجام دادم که اگه نبودن من هم هیچوقت چنین افتخاری نداشتم. همه با هم کار میکردیم و تنها برای من نبود. اگر کسی هم در مورد من چیزی بگه، حتما یه چیزی بوده. همیشه افراد از روی کینه و بدخواهی در مورد دیگران انتقاد نمی کنن.

نظر شما رو گذاشتم، هر کسی هم بخواد میتونه بیاد نظرشو بذاره. اما خواهش میکنم دیگه برای من نامه خصوصی نفرستین. اگه کاری داشتین شما هم مثل بقیه میتونین بیاین قسمت نظرات!

آینده سینما کجاست؟

دیگه جزء عادت های روزمره شده که منتظر این باشیم که فیلم جدیدی اکران بشه و توش از جدیدترین تکنولوژی ها برای خلق صحنه های جذاب و جالب استفاده کرده باشن. انگار همه به صورت ناخودآگاه معتاد شدن. از اون زمانی که دایناسورها به زیباترین شکل ممکن در فیلم پارک ژوراسیک به تصویر کشیده شد خیلی نمیگذره اما جهش کیفیت جلوه های وی‍ژه کاملا محسوسه.

خیلی وقته دارم به تفاوت سینمای به اصطلاح معناگرای ایران و یا حتی سینمای گیشه ای کشورمون با سینمای هالیوودی فکر میکنم. یک ساعت و نیم کارگردان زور میزد آخرش چی؟ دو نفر یا عاشق میشدن یا جدا میشدن. خیلی هم هنر میکردن یک نابینا و یا یک ناشنوا رو میکردن سوژه فیلم و باید به مشکلاتی که در زندگی داشتن فکر می کردیم. نمیگم اون سینما بده... نه! خیلی هم خوبه. اما یکی، دوتا، نه اینکه همش از همین فیلمها بسازیم. محدودیت ها رو هم قبول دارم که توی کشور ما هست. مثلا نمیشه فیلم های زیاد رمانتیک ساخت‌،چون از یک جایی به بعد دیگه همه چی تعطیل میشه!!! اما خودمونیم عوامل بک فیلم که در ایران ساخته میشه چند نفرن، اونهایی که در هالیود ساخته میشه چند نفرن؟؟ ایا فیلمی مثل طعم گیلاس یا درخت گلابی (که من از اون همیشه به عنوان شاهکار سینمای ایران یاد کردم) بیشتر از یک سکانس مهیج و یا شلوغ داره؟ که توش منشی صحنه یک کم مجبور شه فکر کنه که چی سر جاشه و چی نیست؟ آخرش هم وقتی با دقت فیلم رو نگاه می کنی میبینی منشی صحنه حواسش نبوده چند تا چیز تو اون شلوغی ها جابجا شده!! میگین نه از حسام بپرسین!

حالا بریم سراغ هالیوود و یا همون فیلم هایی که همه – فیلم سازان ایرانی – میگن بی محتواست: سری Mission Impossible،  Fast & Furious، Transformers و ده ها فیلم دیگه که در هر قسمت از اون ها واقعا پیشرفت قابل ملاحظه ای دیده میشه. اما واقعا چرا اینطوریه؟ چرا همش پیشرفت میکنن؟ من معتقدم وقتی کسی همش فیلم های خوب رو ببینه، دیگه سخت میشه با یک فیلم یک کم بدتر راضیش کرد و اینه که وقتی مثلا کسی به تماشای فیلم MenX میره نمی تونه براحتی قبول کنه که فیلم بعدی هرچی که میخواد باشه حداقل یکی دوتا چیز جدید نداشته باشه. من خودم این نکته رو در چند تا فیلم اخیر که دیدم واقعا حس کردم. فیلمهای Fast & Furious IV ، James Bond،  XMen IV و بالاخره Transformers II‌ که سرآمد همه این ها بود، هر کدوم یک حرف تازه برای گفتن داشتن. دنیایی تازه که بیننده رو وادار میکنه فکر کنه. شاید اگه چند سال پیش توی یک فیلم جیمز باند در یک صحنه درگیر میشد، بعد از کلی کتک خوردن، یک قطره خون هم از دماغش نمی اومد و همین باعث میشد تا بفهمیم که کجا واقعیه و کجا ساختگی. اما دیگه الان تفاوت ها قابل لمس نیستن. مصنوعی ترین موجودات که همه میدونیم صرفا عروسک هستند با انسان ها همکاری می کنند و این حس رو بوجود میارن که اون ها هم یک انسانن. و جالب اینجاست که یک زنجیره باعث بوجود امدن این تغییرات شده: بیننده نیاز به دیدن صحنه های واقعی داشته، کارگردان تصمیم به ساخت گرفته، گروه جلوه های وی‍‍ژه نیاز به نرم افزار و هرگونه تجهیزات پیدا کردن، گروهی متخصص نرم افزار رو نوشتن و .... چرخه ای که شاید یک روزی ما هم در اون قرار بگیریم.

اما یک نکته هست که نباید از اون غافل شد و اون هم پیشرفت قابل ملاحظه انیمیشنه. دنیایی دست نیافتنی که فقط در کارتون میشه دنبالش رفت. چیزهایی که هیچوقت در واقعیت به دست نمیان ولی در انیمیشن براحتی لمس میشن. و این شاید همون چیزیه که کار سینما رو روز بروز سخت تر میکنه. چون دیگه گهگاهی نمیشه انیمیشن رو از فیلم تشخیص داد، مثل Polar Express.

واقعا نمی تونم حدس بزنم تاچند سال دیگه چه فیلم هایی رو روی پرده میبینیم؟ چه موجوداتی به تصویر کشیده میشن؟ اما فقط اینو میدونم که دوست دارم خودم رو به دست این موج بسپارم و با اون برم تا هر کجا که میره، چون زیبا و زیباتر میشه...

واقعیت های تمدن ۳۰۰۰ ساله

الحمدلله که انتخابات هم به خوبی و خوشی تموم شد و همه خوشحال و سرحال به سر کارهاشون برگشتند. دیگه فیس بوک هم خلوت شده و میشه یک سری به وبلاگ ها زد ببینیم چه خبره.

یادمه یه زمانی دسترسی به خواننده های لوس آنجلسی خیلی سخت بود و تنها راهش ویدیو و نوارهای وی اج اس بود که با شوهای نوروز و رنگارنگ به ما نشون میداد که آهنگهای جدید چی اومده. از همون زمان دیدن خواننده ها یک آرزو بود و هرکسی از اون ور آب میومد و  میگفت که کنسرت فلانی رو رفته همه دهنشون باز میموند. تا اینکه گذشت و گذشت و اینترنت اومد و همه هم اقدام کردن برای مهاجرت. دیگه اینجا بود که هم همه خواننده ها رو میدیدن و هم دسترسی به جدیدترین آهنگهاشون داشتند. من هم از این قائده مستثنی نبودم و خیلی دوست داشتم ببینم اونهایی که اینور کنسرت میذارن چه طورین... و بالاخره دیدم.

از روزی که اومدیم اینجا قسمت شده و چند تایی کنسرت رفتیم. ابی، شهریار، ستار و بالاخره گوگوش که قراره بریم.چیزهای جالبی دیدم که که خیلی دور از ذهن نبود و قابل پیش بینی بود. نحوه برگزاری، هماهنگی ها، کیفیت کار و بالاخره از همه مهمتر خود خواننده ها!! کلا ما ایرانی ها ثابت کردیم که کارها رو درست انجام میدیم اگر و فقط اگر به نفعمون باشه!! خیلی دوست ندارم بگم که ایرانی ها فلان هستن و بهمان (مخصوصا که تازه با این سرو صدایی که کردیم یک کم نظرها نسبت بهمون عوض شده) اما انصافا به هموطن های خودمون هم رحم نمی کنیم. در تمام این کنسرت هایی که رفتیم یک مشکلی بود: یک بار پول خواننده رو نداده بودند ناز می کرد نمی اومد روی صحنه، یکی دیگه اینقدر زده بود که نمی تونست حرکاتش رو کنترل کنه. یکیشون هم که خوب اجرا می کرد، به خاطر پوز و پوززنی برگزار کنندگان،‌شب کنسرتش افتاده بود با یک کنسرت دیگه و 100 نفر هم نیومده بودند. برای کنسرت ستار در سیدنی حتی زحمت گرفتن یک سالن هم نکشیده بودند و از راهرو یک استادیوم کریکت استفاده کرده بودند و با استفاده از صندلی و چند تا تیکه تیر و تخته سالن رو تجهیز کرده بودند!! واقعا شرم آور بود. حتی این شخص برگزارکننده به خودش و به اصطلاح حرفه خودش هم اهمیت نداده وگرنه فکر می کرد که دفعه بعدی وجود نداره و با این روش کسی به کنسرت هایی که من برگزار می کنم نمیاد. به همین سادگی.

واقعا مثل اینکه اینجا بدنیا اومدن و بزرگ شدن هم تاثیری در این اخلاق ما نداره و کلا این "ژن" ایرانی بودنمونه که بعد از گذشت 3000 سال هنوز قدرت خودشو حفظ کرده و همچنان همراهمون میاد. شاید همینه که فوتبالمون، سیاستمون، درس خوندنمون و خلاصه هر چی که فکرش رو بکنین شبیه هم هستن!

از اعتراض که بگذریم، ستار خواننده مورد علاقه منه و اون شب تونستم دل سیری عکس بگیرم که یکیشو میذارم شما ها هم حالشو ببرین.