ناگفته ها

گذری بر زشتی ها و زیبایی های پنهان

ناگفته ها

گذری بر زشتی ها و زیبایی های پنهان

کشور هفت اقلیم

شاید به جرات بتونم بگم که دانشگاه یکی از مراکز مهم انسان شناسیه! هر چند که از قدیم گفتن "کارخونه انسان سازیه"!!! ولی به جرات می تونم بگم از بدو ورود به دانشگاه با هزار جور آدم مختلف برخورد کردم که هر کدومشون یک ساز می زدن. همیشه هم بین این نمایندگان به اصطلاح تحصیل کرده که از شهرهای مختلف به تهران اومده بودند بحث و جدل بود. مخصوصا در خوابگاه! که مجبور بودیم همدیگه رو تحمل کنیم.

اما دلم می خواد امروز در مورد چند شهر تجربیات خودم رو بنویسم:

 

1-       مشهد: اول از شهر خودم شروع می کنم که فکر نکنین می خوام طرفداری کنم. خیلی ها از مشهدی ها دل خوشی ندارن و می گن که آدمای بدجنس و خسیسی هستند. اما باید بگم مشهدی ها حسابگر هستند و خیلی ها این رو به حساب خسیسیشون میذارن. در کل اگه به دور و برتون نگاه کنین میبینین که مشهدی ها اکثر پست های مهم کشور رو توی دستشون دارن. در ضمن لازم به تذکره که شهرهای دیگه مثل سبزوار و تربت و ... به همه می گن ما مشهدیم! و همین باعث بدنامی ما شده!!!

2-       اصفهان: خدا نصیب نکنه!!! خسیس و موذی و آب زیر کاه.... دختراشونو که دیگه نگو... مارمولک. زبون دارن این هواااااااااااااااا. ولی خیلی سر زبون دارن. به سختی هم می شه باهشون کنار اومد.

3-       کرمان: قربون فرهاد برم.... همشون عین ماستن!!! نمونش توی دانشگامون زیاد بود، دیگه اسم نمی برم. تمام حرکاتشون اسلوموشن! در خیالات به سر می برن. اصلا لهجشون هم عین حرکاتشونه.... ولی خداییش اخلاق بد ندارن. کاری هم به کار کسی ندارن. می شه تحملشون کرد.

4-       رشت: نگو نگو نگو!! به نظر من بدترین نسل ایرانی ها، همین نسل رشتی هاست. خیلی شرمنده ام ولی به شدت دروغگو، خالی بند، بوقلمون صفت. ولی انصافا آدمای مهمون نوازی هستن. برای مهموناشون هر چی حیوون دارن میکشن و غذا درست می کنن. همیشه هم موقع حرف زدن باهات دعوا دارن! انگار بهشون فحش دادی.

5-       خرم آباد: لرهای عزیز! سلام! من نمی دونم چه خوبی کردم که خدا هر جا منو می فرسته، یک لر هم بغل دستم می ذاره. انگار باید عذاب اون دنیا رو همین جا پس بدم! واقعا نمی تونم چیزی در موردشون بگم فقط همین که خیلی ارتباطی بین رفتارهاشون و رفتارهای یک آدم متمدن نمی بینید!

6-       ترک تبریز: وای اده! با تعصب، مهربون و درعین حال آماده قاطی کردن. یادش بخیر ایوب. خودش جک می گفت و همه می خندیدن. تا ما جک ترکی می گفتیم، قاطی می کرد می گفت: مگه من شوخی دارم! آدم های بسیار متعهدی هستن و تا کاری که بهشون سپردی تمام نکنن، دست بردار نیستن.

7-       ترک ارومیه: خدای ادعا و با کلاسی! اصلا ترک های دیگه رو قبول ندارن. معتقدن که تمدن یهو از آسمون افتاده توی ارومیه. ولی خداییش خیلی با جنبه هستن.

8-       کرد سنندج: اکثرشون آدمهای اهل موسیقی هستن. البته خیلی دوست دارن که موسیقی رو در فضای دود آلود آغشته به دود منقل گوش کنن. با غیرت اون هم از نوع سوپر دولوکس. فقط توصیه می کنم باهاشون سر یک سفره نشینین. چون مطمئنا تا آخر غذا دوام نمیارین! خیلی هم علاقه دارن که همه جا بگن ما "کرد" هستیم. حالا چه از طریق لهجه، چه از طریق آواز و چه از طریق انگشتشون ( که اکثرا حوالی بینی مبارکشون می چرخه)!!

راستش، شهرهای دیگه هم هستن مثل ساری، اراک، همدان و ... که از هر کدوم حداقل به یک نمونه برخورد کردم ولی اون قدر تابلو نبوده که بخوام بنویسم.

 

فقط آخرش بگم : "همیشه مواظب مشهدی ها باشین"!!!

پیتزا داوود و خاطره هاش!

به نظر من، یکی از قشنگترین دوران زندگی هر شخصی، دوران دوستی و به عبارتی قبل از ازدواجه که وقت برای گشتن و تفریح زیاده و هر شب هر شب با طرفشون میره بیرون و تا میتونه پول خرج می کنه: بستنی، پیتزا، بلال، دربند، کباب، سینما، پفک و ..... خلاصه چشم که به هم میزنی می بینی حقوق یک ماه رو دادی به این خرت و پرت ها. ولی خودمونیم اگه خرج نکنی بعدش پشیمون می شی چون تمام لذت این دوران به همین چیزهاست.

 در دوران دوستی ما هم چند جا واقعا برامون موندگار شد و هنوزم که هنوزه مشتری اونها هستیم.

اولیش "ویتامینه علی بابا" ست که توی خیابون شاپوره و فقط معجون و شیر نارگیل می ده. وقتی تخم مرغ و شیر و نارگیل و خرما و موز و ... رو قاطی می کنه، مخلوط کن رو برمیداره و از فاصله یک متری میریزه توی لیوان ها!!! باور نکردنیه... . باید برید ببینید! قیمتش هم انصافا از تمام ویتامینه های فردوس و توچال و ... پایین تره. فقط 500 تومان!

دومیش "پیتزا داود"ه که در خیابون نوفلوشاتو، توی یک کوچه باریک بغل بیمارستان لولاگر واقع شده.

اولین بار که فرشته گفت بریم اونجا، من از دم درش برگشتم. یک مغازه کوچک با 2 تا میز و 4 تا صندلی !!! دفعه بعد بالاخره راضی شدم و تازه فهمیدم که چرا آقا داود این قدر مشهوره!! به محض ورود برای شما روی کاغذ آلومینیومی کالباس خرد شده با فلفل سبز میریزه میگه اینو فعلن بخور تا پیتزات آماده شه! اگه خوردی و پیتزات آماده نشده باز هم میده!!! تنورش هنوز قدیمیه و تمام در و دیوارش پر تسبیح و عکس اماماست. ما که هروقت رفتیم بهمون اسکناس 10 تومانی که روش مهر زده بود داد. البته همه پیتزاهاش یک مدله و توش یک مدل کالباسه، برای همین خیلی لازم نیست وسواس به خرج بدی. همشونو هم با آب گوجه درست می کنه! من از اون زمان بود که به آویشن علاقه مند شدم. آخه روی تمام پیتزاهاش آویشن میریزه.

فرشته تعریف می کنه که دوران دبیرستان با هفت هشت تا از دوستاش میرفتن اونجا و یک پیتزا سفارش می دادن. اونوقت اونقدر کالباس می خوردن که سیر می شدن!! فقط اینم بگم که ساعت 7 شب نشده تعطیل می کنه!

 سومیش هم "طباخی فرشته" بالای چهار راه پارک وی هست که البته بهتره بگم بود! چون تعطیلش کردن. ماه رمضون اصلا جای سوزن انداختن نبود. اگه خیلی برای کله پاچه مشتاقین می تونین از گزینه دیگه، یعنی انتهای تخت طاووس در شریعتی استفاده کنین.

 و اما چهارمیش که هم گردشه و هم خوردن، "غرفه های صنایع دستی پارک لاله" است که بغل موزه فرش واقع شده. آش رشته و سمبوسه هاش واقعا محشره، اون هم با سس فلفلی. البته شاید فضای این پارکه که حال و هوای آدمو عوض می کنه.

 

شاید جاهای شیک دیگه ای هم باشه، مثل آبمیوه توچال، پیتزا در ب در، آب انار ستارخان و خلاصه خیلی چیزها که در خوب بودنش شکی نیست. ولی برای ما واقعا این ها خاطره است!!

آثار اضافه باستانی

جاتون خالی، اردیبهشت ماه بالاخره موفق شدیم بریم شیراز. واقعا دلم میخواست حداقل یکبار هم شده تخت جمشید رو ببینم. از آب و هوا و فالوده شیرازی های واقعا خوشمزه معروف پشت ارگ کریم خانی که بگذریم، یکی از چیزهایی که واقعا منو تحت تاثیر قرار داد، مجموعه تخت جمشید و پاسارگاد بود. البته باید بگم که ما یک دوست استرالیایی هم داریم که باستانشناسی شیکاگو می خونه و الان چند ساله که در تخت جمشید چرخ می زنه. مثل کف دستش همه جا رو بلد بود. از تخت داریوش گرفته تا توالت و دستشویی های خشایار شا! واقعا لطف کرد و همه چیز و به ما توضیح داد. (این عکس رو هم خودم گرفتم!)

 

چند وقتیه این سئوال برام پیش اومده که بالاخره تقصیر دولته که نمی تونه از این آثار باستانی و منابع طبیعی ما حفاظت کنه یا خود ما؟ همه ما می دونیم که هر جای این کشور بریم، حداقل دو سه تا کوزه و سفال و ... مربوط به چند هزار سال پیش توش پیدا میشه. اما متاسفانه باید بگم به عقیده من داریم بهشون کم لطفی می کنیم. مثلا به نمونه های زیر توجه کنین:

 

گرگان: سومین دیوار بلند دنیا بعد از دیوار چین و یک دیوار دیگه (که اسمش یادم نیست) در این شهره که قراره به زودی از چند نقطه قطع بشه و جاده از وسطش رد شه!

شیراز: مجموعه پاسارگاد که مقبره کوروش بزرگ در اونه و سد سیوند معروف هم در 6 کیلومتری اونه و آب گیری شده. لازمه بگم که بنا بر توضیح محلی های اونجا و چیزی که خودم دیدم، فاصله آب گیری از مجموعه 30 کیلومتری که در اخبار اعلام کردن نیست، بلکه 6 کیلومتره! در ضمن با آب گیری سد سیوند، چند تا دریاچه که تنها زیستگاه پرنده های مهاجر بودن، خشک شدن!!

انزلی: تالاب انزلی که قسمتی از اونو خشک کردن تا یک جاده بتونن از وسطش بسازن!

اصفهان: برج جهان نما که تمام دنیا خودشونو کشتن، آخرش دو سه متری ارتفاعش کم شد. به جاش چند تا پرونده آثار باستانی دیگه دارن درست می کنن که یونسکو از خیر برج بگذره.

ارومیه: دریاچه ارومیه که بالاخره موفق شدن از وسطش جاده رد کنن!

شیراز: مجموعه نقش رستم که جدیدا شده سوژه. آخه الان کارشناسان دعوا دارن که خط راه آهن از 500 متری اون رد شه بهتره یا از یک کیلومتری! ولی میگن واجبه که راه آهن از اون جا رد شه وگرنه کارها لنگ می مونه.

تهران!!!!! بعله تهران خودمون و جنگل های لویزان که بعد از کلی دعوا آخرش فهمیدن بیخود بحث کردن و باید درخت ها باز هم قطع بشه.

 

یکی از دوستامون که از اونور آب اومده بود اینجا، وقتی رفت جاده کاشان، کف بر شد و وسط راه نگهداشت رفت زیر آفتاب توی خاک ها خوابید!!! می گفت چنین آفتابم آرزوست. خیلی چیزها داریم که کشورهای دیگه دارن حسرتشو می خورن و ما مثل آب خوردن خرابشون می کنیم.  یک کم تقصیر خودمونه. توی تخت جمشید، بچه ها از در و دیوار بالا می رفتن و پدر مادرها هم قربونشون! تازه سعی می کردن که یواشکی دور از چشم نگهبان ها، بچه ها رو سوار مجسمه ها کنن!!!

واقعا چرا باید این همه چیز اضافه داشته باشیم که همش بترسیم که یا دارن می دزدنشون یا دارن از بین میرن. چی می شد ما هم مثل خیلی کشورهای دیگه هیچ چی نداشتیم. اونوقت نه تنها ادعامون نمی شد، بلکه راحت می رفتیم نقشه می کشیدیم چه جوری مال دیگران رو به نام خودمون کنیم. مثل مولوی!

میمون های نینجون!

خبرش اومده که یک سری میمون در مکه و در غار حرا پیدا شدن که به مسلمون ها حمله می کنند. این میمون ها کاملا آموزش دیده هستن و تازه معلوم شده که به منظور دزدی طلا، گوشی موبایل و سایر وسایل قیمتی زائرین تربیت شده اند!!! در عین حال کسانی که رفتن مکه میگن که ورود به غار حرا اصلا برای خانم ها توصیه نمیشه. چون سوراخ و سنبه زیاد داره و اکثرا عرب ها اون جا کمین کردن ببینن چی گیرشون میاد....!

 من شک ندارم که در پشت این جریانات، قضایای سیاسی زیادی خوابیده که اولین اونها ایجاد تفرقه بین فرقه های مختلف اسلامه. یکی از این فرقه ها که بزرگترین دست پرورده اش بن لادن معروفه، فرقه وهابیت نام گرفته. موسس این فرقه محمدبن عبدالوهاب بوده و بر اجرای افراطی احکام اسلام تاکید دارن. در عین حال اعتقادی به شیعه ها ندارن و بدشون نمی آد هر چند وقت یکبار چند تاشونو سر ببرن تا یک ثوابی هم ببرن.

 

اما میمون ها چه ربطی به وهابیون دارن؟ اگه یک کم برگردیم عقب می بینیم که هر چی بدبختی می کشیم به خاطر همین انگلیسی های پدرسوخته است. واقعا دایی جان ناپلئون راست می گفت که "کار، کار انگلیسی هاست...!؟ ". محمدبن عبدالوهاب رو هم انگلیس در طی یک برنامه کاملا علمی و دقیق در طی مدت 50 سال (!) توسط یک جاسوس به نام "همفر" هدف گرفت و تونست تمام اعتقادات دینی اون رو عوض کنن. این اعتقادات که می گم شامل تمام احکام اسلامه که در قرآن اومده مثل زنا، مشروب خواری، قمار و ... . شاید یک کم خنده دار باشه ولی واقعا این کار رو یک انگلیسی با یک مسلمون انجام داده!!! اون هم با مطالعه قرآن و درک نکات مبهم اون. همفر در تمام این احکام با دلیل و مدرک به عبدالوهاب ثابت می کنه که دلایل قرآن غیر منطقیه! تمام خاطرات این جاسوس در یک کتاب با نام "خاطرات همفر، جاسوس انگلیسی در ممالک اسلامی" ثبت شده که البته چاپش مال سال 1361 و بعد از اون دیگه نایاب شد. نسخه نه چندان کاملش اینجاست.

 

فقط آخرش بگم که بعد از موفقیت طرح همفر، انگلیس تصمیم گرفت که در جزیره العرب هم این طرح رو اجرا کنه و برای همین، محمد بن سعود را برای حکومت اونجا فرستاد که اون هم به فرقه وهابیت گرویده بود و شد جدّ خاندان سعودی...!

 

حالا خودمونیم، هنوز فکر می کنید این میمون ها مال دزدهای عربستان هستن؟!

از محمود تا محمود!

رئیس قوه قضاییه نام پروفسور محمود حسابی را به عنوان یکی از بزرگترین مفاسد اقتصادی ایران اعلام نمود .

 

اگه تا چند وقت دیگه این خبر رو از اخبار شنیدین اصلا تعجب نکنین. چون به تازگی صداش در اومده که دکتر حسابی در قبل از انقلاب از یکی از بانک های کشور مبلغ 50 میلیون تومان وام می گیره تا یکی از بزرگترین مراکز تحقیقاتی کشور رو بسازه و در عوض طفلک چون ضامن کارمند نداشته، مجبور می شه سند خونه اش رو ( که الان موزه پروفسور حسابی است ) رهن بذاره. بعدش هم خوشحال و شادمان از حمایت دولت فخیمه، تمام پول ها رو تا قرون آخرش خرج تحقیقات کشور می کنه....

 

اما 3 سال پیش معلوم می شه که قسط وامش رو نداده و بدهیش رسیده به 980 میلیون تومان!!!! بعد هم در طی شکایت بانک و در نتیجه حکم قاضی عادل، قرار میشه که خونه ایشون مصادره بشه.... پسر آقای دکتر هم – که به نظر من شباهت زیادی به برادر شهید چمران داره – میره پیش یک نفر به اسم "محمود" و اون هم بعد از تاثر شدید از این قضیه دستور می ده که از محل بودجه دولت این بدهی پرداخت بشه.... خلاصه، بعد از کارشناسی بانک همه چی ردیف می شه. اما الان 3 ساله که نه تنها پولی پرداخت نشده، بلکه اصلا اجازه داده نشده این موضوع وارد دستور کار هیات دولت بشه تا دستورش صادر بشه!!!

 

خودمونیم ! اگه دکتر حسابی اون سال همه این پول ها رو اومده بود بالای میدون پونک زمین خریده بود، الان باز هم پسرش اینقدر دعاش می کرد؟ واقعا کسی که رفیق آلبرت انیشتین بوده و همیشه سرش توی اعداد و ارقام بوده، این حساب و کتاب های ساده رو نمی تونسته انجام بده؟ اصلا هیچ وقت یک کتاب تاریخ نخونده بوده که بدونه توی این سرزمین با فرهنگ 3000 ساله به سر آدمای باحال چی اومده؟

من نمی دونم پسر ایشون تا حالا چه کارهایی برای رفع این مشکل کرده، ولی به نظر می رسه تلاش لازم رو نکرده که حالا بعد از 3 سال صداش در اومده. شاید هم واقعا یک خونه ارزش این حرف ها رو نداره. البته بگم که خواهرش از خودش بیشتر حالیشه. چون گفته یکی حاضر شده این خونه رو 16 میلیارد بخره که هم می تونیم بدهی ها رو صاف کنیم هم تا آخر عمر راحت زندگی کنیم...!

حالا خوبه که قاضی نگفته باید تمام چیزهایی که در اون از اسم دکتر حسابی استفاده شده هم مصادره شه، مثل مدرسه ها و مراکز تحقیقات و کانون فرهنگی گاج و ....

 

واقعا الان بچه های انیشتین هم دارن قسط های باباشونو می دن؟!