ناگفته ها

گذری بر زشتی ها و زیبایی های پنهان

ناگفته ها

گذری بر زشتی ها و زیبایی های پنهان

به یاد جدّم...!

بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی بهانه ای شد تا من یکبار دیگه دست به کیبورد بشم و شما دوستان رو مستفیض کنم. قصد ندارم در مورد زندگینامه این شاعر بزرگ بگم چون همه ما در کتاب فارسی در بخش تاریخ ادبیات در مورد اون خوندیم. چیزهایی که این چند سال در مورد این حکیم بزرگ شنیدم شاید برای شما تکراری باشه، اما ارزش دوباره خوندن رو داره.

امروزه به دلیل این که توی گوشمون فقط از حافظ و سعدی و مولوی گفتن و جهان هم از اشعار این بزرگان استقبال کرده، کمتر کسی دیگه یادی از فردوسی می کنه. شاید هم حق داشته باشن. آخه فردوسی شعرش برای شب چله و یا فال گرفتن نیست. به نظر من شاهنامه فردوسی که یک شاهکار ادبیات جهانه، از این جهت حائز اهمیته که در اون علاوه بر قوانین ادبی و شعری، تمامی علوم دیگه زمانه رو هم میشه یافت.

بنا به روایت اساتید این علم، واژه "حکیم" به کسی اطلاق می شده که به تمام علوم زمانه تسلط داشته. این علوم شامل ریاضی، هندسه، فلسفه، منطق و ... بوده و به همین دلیل در میان برجستگان ایرانی، کمتر کسی پیدا میشده که این لقب به اون اعطا شده باشه. حتی حافظ و مولوی هم از این نعمت بی بهره بودن. اما افرادی مثل نظامی، خیام و فردوسی این پیشوند رو با خودشون یدک می کشن. به همین دلیله که در شعر فردوسی علاوه بر صلابت و استواری نظام شعری می توان به قوانین ریاضی و فلسفه هم در اون پی برد. مطمئنا امثال من که تفاوت شعر و پیتزا مخلوط رو نمی تونن تشخیص بدن، خیلی درک این مسئله براشون راحت نیست و حتما باید به تفسیرهای اهل فن مراجعه کنند. اگر شعر حافظ سرشار از "عشق" هست، شعر فردوسی هم لبریز از عشق به وطنه. اگر شعر سعدی پر از پند و اندرزه، در شعر فردوسی هم می تونیم نصیحت و نکات اخلاقی زیادی پیدا کنیم و همینطور شعر مولوی که سمبل عرفان و فلسفه هست، خیلی راحت می تونه در شعر فردوسی غرق بشه. اینه اون چیزی که من در شعر فردوسی بهش اعتقاد دارم!

 

خیلی از کارهای بزرگی که در دنیا انجام شده، ماندگار نشده. اما اونهایی که در زمانهای مقتضی روی دادن، در تاریخ ثبت شده اند و به اصطلاح "جهانی" شده اند. ایران هم از این قضیه مستثنی نبوده و شاید مقطع زمانی که فردوسی بنا به شرایط دربار سلطان محمود غزنوی، شروع به سرودن شاهنامه کرده، یکی از عوامل موثر حک شدن اشعار اون در دل ما ایرانی هاست. فردوسی و شاهنامه اون برای همه ایرانیان نمادی از میهن پرستی و افتخار و عرق ملی است. امروز یکی در رادیو داد سخن داده بود (و طفلک راست هم میگفت) که چرا نویسندگانی مثل پائولوکوئیلو و خانم ... نویسنده هری پاتر با خلق چند داستان که مبنای اون شخصیت ها و اسطوره های ایرانی بوده اند، جهانی می شوند و ما هنوز نتونسته ایم یک انیمیشن درست و حسابی از رستم و سهراب بسازیم؟ چرا سیندرلا از روی ماه پیشونی ما ساخته می شه؟ به نظر من جواب این استاد خیلی واضحه: چون قرار نیست ما خیلی حس وطن دوستی مون گل کنه. وگرنه کار برای خیلی ها مشکل میشه. از وقتی من یادمه، توی سریال ها برای اسم افراد قاچاقچی و طاغوتی از اسامی مانند "شهریار"، "سهراب"، "خشایار"، "افراسیاب" و ... استفاده می شده و کمتر دیدیم که اسم دوازده معصوم روی اون ها گذاشته بشه و یا بالعکس! یک زمانی هم که می گفتن چون شاهنامه در مدح و ستایش شاه و سلطان ایران گفته شده، نباید خیلی اشعارش در کتاب فارسی مدارس بیاد و .... الان هم که به لطف ایزدی اشعار فردوسی فقط در زمان انتخابات و یا 22 بهمن استفاده میشه!

 

نمی دونم چرا همیشه مطالبی که می نویسم آخرش به شکایت ختم میشه. اومدم در مورد اهمیت فردوسی بنویسم، داغ دلم تازه شد. اما از این که اسم فردوسی به نسبت مولوی و حافظ و سعدی کمتر به سر زبون ها میاد خیلی خوشحالم. آخه کسی فرصت نمی کنه گند بزنه به اشعارش و شخصیتش ببره زیر سوال. وگرنه از یک جایی یک آدم فرهیخته ای بلند میشد میگفت: "فردوسی انسان نمازخوانی بوده، اما مجبورش کردن این اشعار رو بگه، بعد هم رفته امام رضا توبه کرده...".

 

خلاصه این که اگه از کودکی همین چند تا منظومه شعری رو به جای درس "دینی" و "معارف" در گوش ما میخوندن، الان وضعیتمون این نبود و معنی خیلی از لغات مثل "دوستی"، "حسادت"، "راستگویی"، "کینه"، "برادری" و هزاران هزار اخلاق نیک برامون جا افتاده بود.

وای اگر گدا معتبر شود...!

همه چی از اون جا شروع شد که یک عده تصمیم گرفتن برای این که هرکاری دلشون بخواد انجام بدنو هیچ کس نتونه اون ها رو بازخواست کنه، یک سری قوانین طبیعی موجود در جامعه رو به هم بزنن. برای همین تا تونستن جای همه چیز رو عوض کردن. مثلا دکتر جامعه رو کردن یک بساز و بفروش یا مثلا به یک چوپان سمت مشاور عالی دادن... خلاصه اینطوری شد که بعد از کمتر از سه دهه، به هر جا که نگاه می کنی می بینی یک جاش میلنگه. دیگه نمی تونی مطابق با قوانین ساده حاکم بر طبیعت نتیجه گیری کنی. مثلا اگه قبلا ها می دیدی که یکی درس نمی خونه، نتیجه اخلاقیش این بود که حتما به یک آدم بیکار و بیعار و طرد شده از جامعه تبدیل می شه. اما در کمال تعجب یک همچنین شخصی الان خیلی هم کار داره و نه تنها مطرود نشده، بلکه الگوی بسیاری دیگه هم هست!!

این قانونی که گفتم دیگه تقریبا به یک اصل تبدیل شده و خیلی کم پیدا می شن افرادی که بر اساس توانایی هاشون به جایی رسیده باشن. اما از بین همه این دسته افراد، اونی که همیشه جلوی چشممونه و نمی تونیم بی خیال از کنارش بگذریم، قشر مجری و گوینده صدا و سیما هستن.

 

یادمه سالهایی قبل تر از این ها وقتی افرادی مثل "شجاعی مهر" می اومدن و خیلی مودبانه صحبت می کردن، اکثر مردم تحت تاثیر صحبت هاشون قرار می گرفتن و کمتر کسی انتظار داشت که تا چند سال بعدش مدل مجری گری و حرف زدن عوض بشه. یا مثلا گوینده های خبر مثل "بابان" و سایرین که واقعا استاد این فن بودن و تعلیم دیده بودن، بدون کوچکترین اشتباهی یک خبر رو از اول تا آخرش می گفتن. اما الان چی؟ ما چی داریم؟

جوابش معلومه: الان الگوی گوینده های خبر شده: "کامران نجف زاده". یک بچه سوسول که برای خودش یک مدل خبر گفتن رو مد کرد. البته معلومه که از خودش در نیاورده و بهش گفتن که مثل اخبار BBC یا CNN خیلی خودمونی و گرم صحبت کن. اما یادشون رفته بهش بگن خیلی خودتو لوس نکن. بعدش هم یکی مثل احمد نجفی، اونو میاره توی صندلی داغ و بهش عنوان "خبرنگار حرفه ای" میدن. وقتی هم که طرف میره مکه و کله اش عین هندونه میشه، حداقل به خودش یک ماه مرخصی نمیده که موهاش دربیاد! با همون قیافه و لباس های اجق وجق میاد جلوی دوربین پربیننده ترین بخش خبری کشور! یعنی 20:30  مزخرف سرتاپا دروغ!

 

اما در گوشه دیگری از این رسانه هدفمند(!) یکی پیدا میشه عین "فرزاد حسنی" که واقعا مایه فخر و مباهات جام جمه! هرچی کلمه توی فرهنگ دهخدا و معین بوده حفظ کرده و با بی شرمی و پررویی تمام هر کسی رو دلش می خواد مسخره می کنه. بعد هم در یکی از برنامه های رادیو (نشانی) از اون به عنوان "مجری و گوینده چیره دست" یاد می کنن!!! کسی که پرحرفی رو با تسلط اشتباه گرفته.

چی بگم!؟ حالا فهمیدین چرا همه چی جابجا میشه؟ چرا کامران نجف زاده و شیرین ترکمندی (یا همون شیرین تپق زن) جای گوینده های قدیمی اخبار رو گرفتن؟ چرا رضا رشید پور میشه Larry King ایران؟ چرا محمد اصفهانی جای استاد شجریان برای ما لحظه سال تحویل کنسرت میذاره؟ چرا فیروز کریمی جایزه گل آقا رو میبره؟ چرا...؟ چرا...؟

شاید هم طفلک ها حق داشته باشن. خیلی وقت بود که خیلی ها آرزوی خیلی چیزها رو داشتن. ولی حوصله نداشتن وقت صرف آموزش کنن . برای همین تا به موقعیتی رسیدن، سفت چسبیدن و ول نکردن. تازه، چون هیچ کس سر جای خودش نیست نمی تونه از کس دیگه ای انتقاد کنه. بنابر این کسی نیست که به این ها بگه "بابا این رسمش نیست."

 

پس نتیجه گیری اخلاقی اینه که زیاد حرص نخوریم. چون این بهترین روش اداره مملکته!! 

چهارشنبه سوری!

این هم از چهارشنبه آخر سال ما...!

خودمونو می کشیم هر چی داریم می سوزونیم... انواع مواد منفجره و ترقه و نارنجک و بمب و کوکتل مولوتوف! خلاصه آخر خوشی ها مون همینه... البته ما هم جدا از این جریانات نبودیم. هر چی کاغذ باطله و کتاب داشتیم سوزوندیم. کلی هم دود خوردیم. از روی آتیش پریدیم. بعدش هم تا آخر شب خوردیم. تلویزیون و فیلم و ... هم که طبق معمول بخش جدا ناشدنی مهمونی های ما ایرونی هاست. انگار میریم خونه همدیگه تلویزیون نگاه کنیم!! این عکس هم از سفره چهارشنبه سوری خودمون گرفتم... آخر هنرمندیه!!!

خلاصه هیچ چیزی دیگه از رسم و رسوماتی که باید در این شب به جا بیاد باقی نمونده جز دود! دیروز بود که سردار رادان صحبت می کرد و میگفت که ما در کنار مردم هستیم و در به جا آوردن رسومات چهارشنبه سوری به اونها کمک می کنیم. فقط با کسانی که هنجار شکنی کنن برخورد می کنیم (البته تعریفی از هنجار شکنی نداد!) تازه قول داد که از سال آینده هم برگزاری این مراسم رو به محلات و مساجد و بسیج هر محله محول کنن تا به صورت خود جوش برگزارش کنن!!! خدا به دادمون برسه . از سال آینده مراسم دعای کمیل و جشن نیکوکاری در چهارشنبه سوری برگزار می شه و بسیجی های محل هم کمک می کنن تا کسی مزاحم خواهر های محله نشه.

 عید مون هم که داره از راه میرسه و دوباره همون برنامه های شاد همیشگی!! مجموعه چارلی چاپلین و فیلم های لویی دوفونس و بود اسپنسر و خلاصه سینمای کمدی. تازه جدیدا چند تا مجری چندش آور هم که به نظرشون خیلی شاد هستن پیدا کردن که میان و هر مزخرفی که میخوان میگن. خلاصه بر حسب شواهد و قراین، نوروز شادی در پیش داریم. خوشحالم!!!

بد نیست اگه فرصت کردین کانال کشور آذربایجان رو ببینین... تازه معلوم میشه چرا نوروز رو به اسم ما ثبت نمی کنن!

تعارف!

همه میدونن که ایرانی ها سمبل تعارف و حاشیه رفتن هستن. برای هر صحبتی چندین جمله پیشوند و پسوند اضافه می کنن که اگه سرو تهش رو بزنین همه یک معنی رو میده. مثلا وقتی میخوایم با تلفن صحبت کنیم میگیم: سلام... خوبی... چطوری... حال و احوال... روبراهی.... خوش میگذره...دیگه چه خبر... همه خوبن...و تازه میرسیم به اصل جمله که مثلا قرار بوده بگیم شماره تلفن فلانی رو به من بده. بعدش هم موقع خداحافظی دوباره از اول: خوب... کاری نداری... سلام برسون... خوش بگذره... شب بخیر... قربانت.... خداحافظ... خداحافظ (مخصوصا این کلمه خداحافظ رو چند بار میگیم که حداقل یکیش به گوش طرف مقابل برسه!!! چون همزمان اون طرف هم داره میگه خداحافظ... خداحافظ...). یکی از مشکلاتی که این اخلاق و رفتار بوجود میاره، مربوط به زمانیه که میخوای با یک نفر خارجی صحبت کنی! اولا ترجمه ای برای بعضی از این جملات وجود نداره. ثانیا اون ها اصلا این عبارات رو ندارن. مثلا "قربانت". اگه خیلی هم طرف بخواد مته به خشخاش بذاره و اصرار به ترجمه این جملات کنه، یارو خارجیه هاج و واج میمونه که چی داره میگه؟!؟!

اما واقعا این تعارفات از کجا اومده؟ آیا سرچشمه اون ها در نوع حکومتهاییه که ما داشتیم؟ که همیشه ارباب و رعیتی بوده و طرف سعی داشته یک جوری دل اربابش رو بدست بیاره؟ یا این که حجب و حیای ایرانی ها بوده که همیشه سعی میکردن که مستقیما نرن سراغ اصل موضوع و تصورشون بر این بوده که این عمل نشونه پرروییه؟ هر چند که این تعارفات که به نظر من شامل اسامی مستعار و القابی که به طرف مقابل داده میشه هم هست، در فرهنگ های دیگه هم وجود داره. مثلا همین یانگوم خودمون! با شوهرش هم که میخواست صحبت کنه کلی عالیجناب و سرورم و ... به کار می برد. یا انگلیسیها و فرانسوی ها که خدای تشریفات و القاب هستند.

اما تا حالا به معنی این عبارات توجه کردین؟ مثلا "سلامت باشید" یا "موفق باشید" و یا ده ها جمله دیگه. بارها شده که یک دکتر در یک برنامه تلویزیونی ظاهر شده و در پایان صحبت هاش گفته که "با آرزوی سلامتی برای همه شما عزیزان". یکی نیست بگه آخه اگه همه سلامت باشن، تو از کجا می خوای نون بخوری؟ یا مثلا رییس ستاد مبارزه با موادمخدر آرزوی ریشه کن شدن قاچاق مبارزه با مواد مخدر رو می کنه. پلیس راهنمایی و رانندگی هم که قربونش برم. با کمال افتخار میگه : امیدوارم که همه همشهریان عزیز قوانین رو رعایت کنن تا هیچکس جریمه نشه!! واقعا تا حالا به این فکر نکرده که همین جریمه ها هستند که باعث میشه تا سر ماه حقوقشون رو دریافت کنن؟

البته جدیدا این تعارفات در فرهنگ ما به یک نوع تملق و چاپلوسی هم تبدیل شده. مثلا چند روز پیش در جلسه دفاعیه کارشناسی ارشد یکی از دوستانمون، اساتید مشاور و راهنما نصف وقتی که باید در مورد پایان نامه نظر بدن رو به دادن اینجور القاب به هم گذروندن. مثلا یکی میگفت نظرتون رو بدین، اون یکی میگفت "البته من شاگرد شما هستم، من درس پس می دم" باز اون میگفت"نفرمایید، شما مایه افتخار ما هستید" اون یکی هم می گفت:"خواهش میکنم، در محضر شما تلمظ می کنم" و خلاصه هزار تا چیز دیگه. یا مثال خیلی بارزترش این که وقتی یکی میگه "شما فرمودید که ..." اون  یکی همونجا میپره توی حرفش که "نخیر، بنده عرض کردم...".

من نمیدونم با این کارها میخوایم چی رو نشون بدیم؟ اگه کار ما درسته و باید هر چیزی رو در چند لایه تعارف مثل ساندویچ بپیچیم -آخرش هم معلوم نشه که اصل موضوع چی بوده- پس چرا در هیچ فرهنگی این کارو نمی کنن؟ اگه کار ما اشتباهه، پس چرا درستش نمی کنیم؟ چرا برای وقت دیگران و از همه مهمتر خودمون ارزش قایل نیستیم و تلاش می کنیم تا هدر بدیم؟ واقعا اگه به یک استاد پیشکسوت دانشگاه و یا یک دانشمند انتقاد و نظرمون رو در مورد ایده و افکارش مستقیم و بدون هیچ انحرافی –اما در کمال ادب و احترام- بگیم، بی ادبی کردیم؟ فکر نمی کنید باید از این که بعضی چیزها در همه جای دنیا یکجور هستند و فقط در کشور ما فرق دارند به فکر فرو بریم که علت چیه؟ ما درستیم یا اون ها؟

دهه فجر

همه کسانی که هم سن و سال من هستند خوب به یاد میارند که در دوران دبستان و راهنمایی، دهه فجر علیرغم تمام تعطیلی های خوشایندش، تبدیل به دهه زجر شده بود. آخه هیچ برنامه مشخصی برای ما بچه ها وجود نداشت. توی مدرسه که همش کاغذهای رنگی به نخ می کشیدیم، روزنامه دیواری می ساختیم و خلاصه هر جور بود از کلاس در میرفتیم. خونه هم که می اومدیم، آخر خوشحالی و شادیمون شده بود برنامه چاق و لاغر با اجرای عمو قناد. یادتون میاد یک ژیان داشتن، اسمش قرقی بود... وقتی هم میخواست حرف بزنه، چراغاش خاموش روشن می شد... خداییش چقدر بدبخت بودیم!!! دوران خوش بچگیمون به چی گذشت.

اما حالا چی؟ زمین تا آسمون همه چی عوض شده... تمام چیزهایی که ممنوع بود الان داره پخش می شه. نه برای بزرگترها، بلکه برای بچه ها هم همینطور...عمو پورنگ با امیر محمد که یک برنامه دو منظوره هم برای بزرگترها (مثل خودم) و هم برای بچه هاست با ظرافت هر چه تمامتر مفاهیم مورد نیاز رو در ذهن بچه ها حک می کنه. به نظر من فوق العاده است. این یک هوشیاری تمام عیار سیاسیه. این که بفهمی چه وقت باید چی بگی و چه کار کنی! و بهترین وقت همین دهه فجره!

 

حسام چند وقت پیش توی وبلاگش یک مطلب در مورد فضا پیمای ایران نوشته بود و از دید اون این یک بازی بود و ما هم اونقدر ساده که باور میکنیم یک شبه این همه چیز ساخته شده. اما من کاملا با این نظریه مخالفم. خیلی طبیعیه که برای کشوری مثل ایران رفتن به فضا مهم تر از آسایش ملتش باشه. یا این که انرژی هسته ای بر ترافیک اولویت داشته باشه. می دونید که اولین کشوری که به فضا رفت، روسیه بود. در حالی که مردم اون در بدترین وضعیت بودن. اما مهم نبود... روسیه کلاشینکف و میگ ساخت! و سال ها به ایران فروخت. بدون توجه به این که دولت کمونیستی اون ها مردم رو به فلاکت نشونده بود.

می خوام بگم که تازه تازه کشور ما داره می فهمه چه کار کنه... چند سال اول که انقلاب بود و هر کی هر کی. فقط تلاش می کردن تا قوانین جدید رو جا بندازن... بعدش هم جنگ شروع شد.... 8 سال!!! هر چی از قبل مونده بود نابود شد. کسی هم وقت نداشت که به سیاست فکر کنه. همه تو فکر احتکار و کوپن فروشی بودن. همه در این فکر بودن که اگه غفلت کنن، عراق میاد تو کشور و پدر مون رو در میاره.(شاید یک روزی در مورد اون هایی که جونشون رو بخاطر کشور دادن نوشتم). جنگ هم که تمام شد، همه به فکر بستن بار خودشون بودن. اما حالا چی؟ شاید تا چند سال پیش خانواده پهلوی فکر می کردن که یکروزی بر می گردن. اما شک ندارم که الان می دونن که این فقط یک خیاله. برای هر حمله اون ها یک حمله متقابل از طرف دولت ما بوده! کاری به خوب و بد بودن طرفین ندارم. به نظر من در تمام مدتی که من و امثال شما مشغول سر و کله زدن با ترافیک و دود و گرونی و ... بودیم در جای دیگری از این کشور بودجه های عظیمی صرف این تحقیقات شده. مهم هم نیست که با دانش فنی چه کشور دیگه ای. مهم اینه که به اون چیزی که می خوای دست پیدا کنی!

بشینید حساب کنید: انرژی هسته ای، نانو تکنولوژی، سلولهای بنیادین، هوافضا، ساخت انواع سلاح و ده ها دستاورد دیگه. به نظر شما توی منطقه کی قوی تره؟؟ ما یا امارات متحده با همه دارایی هاش...ما یا اسراییل با همه قدرت جهانیش؟

 

ختم کلام این که واقعا "باید چشم ها را شست، جور دیگر دید". به میوه شب عید و سهمیه بنزین نوروزی و طرح لباس و تعویض پلاک و .... فکر نکنین. اگه یکروز از خواب بلند شدید و دیدید مثلا نون کوپنی شده، فورا قاط نزنید و داد بیداد کنید. یک کم صبر کنید... تا چند وقت بعدش صداش در میاد که فلان تکنولوژی رو هم بدست آوردیم!!!